محل تبلیغات شما

نردبام آسمان



به نام خدا

صبح روزی که بنزین گران شد اینستا را باز کردیم و پست و استوری‌های به شدت نا امیدکننده و پر از خشم و ناراحتی مردم را دیدیم. دیدیم پدرمان سر در حساب و کتاب برده تا ببیند با این وضع چقدر ماهیانه به خرج‌هایش اضافه می‌شود. به پسرخاله کوچیکه پیام دادیم برای هماهنگ کردم برنامه تفریح بعدازظهرمان که با لحنی متعجب گفت مگر شما می‌توانید بیرون بروید؟! مگر بنزین دارید؟ آه و واویلا که چقدر شما خوشحالید، هرچند آخرش راضی شدیم برویم دنبالش (فکر کنم از اول نقش بازی کرد برای همین) اما برنامه به دلیل ماموریت شوهر آن یکی دخترخاله لغو شد.

و اما من در این روز چه کردم؟

خب شوکه که شدم بعدش ناراحت شدم، بعدش فکر اتفاقات بعدی که ممکنه بیوفته رو کردم بعدش بیشتر ناراحت شدم و نگرانی هم بهش اضافه شد.

یهو دیدم خیلی دارم پیش میرم و حتی تپش قلب هم دارم میگیرم که جلو خودم رو گرفتم گفتم نورا تو خدا رو داری، امام زمانت رو داری، خدا گفته غصه مال دنیا اونم برای فردات رو بخور؟

خدا گفته هدفت رو مشخص کن، تا جایی که میتونی تلاش کن، برنامه ریزی کن و توکل کن بقیه‌اش با من. 

آروم شدم. درسته ناراحتم بخاطر این شرایط که مجال بررسی جزییش نیست اما آرومم.

خب همه این فکر و نتیجه گیری ها خیلی طول نکشید. آماده شدم برای قراری که داشتم.

اتفاق اصلی امروزم صحبت با یه نفر بود که فکرشم نمیکردم فردی با این نوع تفکر و عمل تو شرایطی که اون زندگی میکرد وجود داشته باشه.

خوشم اومد از طرز تفکرش و از راهی که انتخاب کرده، احتمالا پیش بیاد که بیشتر با هم صحبت کنیم، فکر میکنم بتونه قسمت زیادی از هدف‌ها و برنامه‌ریزیهام برای سال‌های بعد رو متحول کنه.

خلاصه این رو اینجا نوشتم که بدونم درسته خواستن شادی رو تو روز عید میلاد پیامبر(ص) از مردم بگیرن اما خدا تو هر روزی چیزی برای خوشحالی کردن برامون گذاشته، اگه توکل کنیم و چشمامون رو روی همه چیز باز کنیم.

خدایا شکرت که هستی و هوامون رو داری هرچند که ما خیلی عجولیم.

خدایا ازت میخوام کمک‌مون کنی که برای سرنوشت بهتر خودمون تلاش کنیم و دچار روزمرگی و بی تفاوتی نشیم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها